برگزار شده در ...

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز
  مهر ماه 1390
گزارش مقالات دریافتی
مقالات دریافتی : 540 مقاله
مقالات پذیرش شده : 221 مقاله
ارائه به صورت سخنرانی : 25 مقاله
همایش نگار

پیش درآمد

مسکن و مآوا، بستر زيست و بالندگي هر موجودي است؛ فضايي که مجموعه‌ي متنوعي از نيازهاي فيزيولوژيک، ايمني، عزت نفس، تعلق و نيز نياز زيباشناختي انسان را تامين مي‌نمايد. اين فضا با مجموعه وسيع جلوه‌هايش از روانشناسي و جامعه‌شناسي تا اقتصاد و تکنولوژي، عرصه مباحث و تلقيات مختلف علمي بوده و هست.  نخستين همايش ملي مسکن ايراني، با مرکزيت دانشکده هنر و معماري دانشگاه آزاد اسلامي واحد شيراز و همياري و همفکري مراکز دانشگاهي و اداري استان فارس و کشور، سرآغاز سلسله همايش‌هاي ملي و بين‌المللي خواهد بود که به جنبه‌هاي مختلف اين مهم خواهد پرداخت. در نخستين گام، موضوع فضاي معماري در مسکن ايراني مورد توجه قرار گرفته است که در قالب چهار محور با تمرکز بر مفاهيم فضايي خانه، فرايند طراحي خانه، زندگي ايراني در مسکن ایرانی و در نهايت چالش‌هاي معاصر در عرصه مسکن بروز مي‌يابد.

دل نوشته های یک معمار :
خانه "گاه قراری است در نامآمن گاه جدایی روح سرگردان انسان از ابدیت.خانه جای بازگشت به اوست.واژه اش گواه رفتن است ،نه ماندن.جداشدن است مانند خنده مادر در هنگام اولین دیدارم و یا شوق رهاییش در آخرین سوی چشمانش.خان اولش خواب است ، خان آخرش ناکجا ،خان آخرش ناقص است،  "ن" است.برای عارف خان خانه،خان خداست ،برای سالک ،خان، مآمن حافظ شیراز،"خان پویش است".خان آنجاست که دمی بیاسایی.خوشا به حال کولی،خانه اش خان به دوش ،مآمنش سایبان دستانش ، که به دشت چشم دوخته،خانه اش گواه بی خانگی ،خانه اش انتظار .
دچار باید شد و چه تنهاست ماهی کوچک اگر دچار آبی دریای بیکران باشد(سهراب).آری خانه پایان است،پایانی در ذهن،آنجاست که نابینایی در ذهن ساختش و بینایی در پوچی زندگانی نیافتش.آنجا که دمی بیاسایی و ذهن ،جان و تنت نیز.تعلق گاه انسان دل آموخته به دلبستن است.جمع جمیع چیزهایی که دوست داری ،در آن است ،برازنده اش است که اینگونه باشد.از آنجا که از دل است پس برای همه یگانه نیست و حتی برای همه لحظه هایت نیز .گاه شادی خداوند بخش زایش سیب سرخ نوروز است در میزبانی رویش شکوفه ها، و گاه ،عصر زرد خاکستری غم فقدان است و گریه به شوق ،در کبوترخانه تنهایی.اما هرچه باشد ،خانه، خانه توست. زیباست، در ذهن من.آنگاه نازیباست که ذهنت نازیبا باشد. پس بیاندیش که چگونه انسان زیباتر زیست کند.
اتاق خلوت پاکیست برای فکر.چه ابعاد ساده ای دارد.
برای کودکیم خانه خیلی معنا داشت.خانه یعنی معیار سنجش فاصله ها تا خیابان ممنوع.صدای فاصله من تا اتومبیل.جای گریه شبانه شک به وجود.جای صدا زدن خود...خانمان تابستان داشت.بهارش فهمگاه ستاره های آسمان شبها بود.جای حسادت من به پرپرچه کودک همسایه.خانه زندان من بود از" جنس بهشت"، زندانی به زلالی آب.خانه، خلوت ابعاد زندگی بود .آآآه از خان اول کوچیدم و به خان دوم رسیدم و دریغ که چشمم چه تلخ تلخ، پاییز را دوباره تماشا کرد.مرا سفر به کجا میبرد.کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند و بند کفش به انگشتان نرم فراغت گشوده خواهد شد ،کجاست جای رسیدن؟(سهراب)
نمیدانم چرا، اما پیران کندوان که خانشان را خودشان پس از عاشق شدن در دل کران ها("خانه صخره "های کندوان را کران گویند)فروتراشیده اند،گونه ای دیگر به مفهوم خانه مینگریستند.ساختن و معماری خانه با حس زیستن عجین شده بود گویی کاهگلش تا با عرق گونه اش عجین نمیشد دلی بر مکانی نمیبست تا بنامدش "خانه".و به هنگام تبدیل خانه کاهگلی به تلی از خاک و خاکستر در لرزش نامهربان زمین ،نگرش انسان محتاج به دلبستن ،به دستساخته خودش ،به حاصل عمرش،به"معماریش"،در این دوخت و دوز" آسمان و زمین "،"فضا و ماده"،"کاهگل و وسعت"،اینبار بجای عرق پیشانی با اشک او خواهد آمیخت.انگار پاره تنش فرو ریخته.گویی یادگار زنده بودنش دیگر نیست،ساخته کاهگلیش گواهی بود بر زنده بودنش.تلنگری از خدا برای گوشزد به دستآموز ناشکیبش تا تکان زمین ذهن اورا تکانی دهد بر لزوم پویش و بازآفرینی ،نوزایی در دلت،در خان تو.در "تو"

خانی دیگر باید ساخت.معماری مقامی است که انسان بایستی به آن نایل شود.سهراب تمام حسش را از خانه سرود و در ذهنش اتاق خالی است،چه ابعاد ساده ای دارد.کف اتاقش از جنس کاهگل زرد است.بار معنایی فضایش را "شوبهاکاریسما"که کاراکتر مربع زرد" نشان زمین" بود میسنجید.در خاطرش برای بودن یک مار در اتاق آبی از آنجا با مادرش به شمال خانه کوچ کرد.و اتاق آبی نمایش تمثیلی عالم و کالبد انسان بود.معمار اتاق آبی سلامت فکر و عمل را نشان داده بود.اتاق یک ماندلا بود،این را دیر فهمیده بود،جای بیدار شدن خودآگاهی رهاننده بود.معمار اتاق در شالوده ریزی نه طناب سفید به کار برده بود و نه طناب رنگارنگ پنج لا.صدایی که از زمانهای دور در ناخوداگاهی او پنهان شده بود به دست او فرمان داده بود.چشمش به زیگوراتهای بابل و آشور نیفتاده بود،حتی از نقشه کاخهای شاهان قدیم ایران خبر نداشت.معمار اتاق آبی سلامت فکر و عمل را نشان داده بود.مثل آرشیتکت امروز دچار بیماری عقلی غرب نبود.کشف و شهود راهنمایش شده بود.آتاق آبی خالی بود.هیچکس در فکرش نبود،پشت درختان باغ کودکی من قایم شده بود.....اما برای من پیدا بود..پیدا بود....پیدا
نویسنده : علیرضا غیورفر
.:: آرشیو شده توسط همایش نگار ( نرم افزار مدیریت و داوری همایش )           .:: با همکاری CNF.IR ( سرویس آرشیو همایشها )   و   BAHAMAYESH.COM ( پایگاه اطلاع رسانی همایش های کشور )